النا  النا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

وقتی النا کوچک بود

النا دوسال و 4 ماهگی

سلااااااااااااام ....دختر قشنگم ..جدیدا خیلی ناناز شدی و حرف زدنت شیرینتر ........ وقتی لباس میکنیم میگی زشته وقتی میگیم خوب نگاه نکن میری پشت دیوار یاشکی میبینی .... اونروزی داییت لباسشو عوض میکرد یعنی شلوارش بعد گفتی دایی بات سیاهه بعد پاچه شلوار خودتو کشیدی بالا و گفتی پام من سیاه نیست .... من سیبیل دارم بعد با انگشت پشت لبتو نشون دادی باز داشتی با داییت بازی میکردی و برگشتی گفتی دایی چرا پشت سرم حرف میزنی وقتی جاییت درد میگیره میگی میسوزه .... مثلا دستم میسوزه وقتی گرسنه هستی دم به دقیقه میای میگی مامان شام چی داریم هان ؟ بعضی مواقع هم میای میگی مامان کمک میخوای جدیدا عاشق قومره سبزی شدی تا یکی از یکی میپرسه شام چی د...
21 آذر 1392

النای دوسال و 3 ماهه ی ما ...

دیروز تولد زندایی بود رفتیم براش یه گلدون خریدیم ....شب رفتیم شما بردی و گفتی زندایی مبارک باشه   دو سه شب پیش بازم همون بازی همیشگی که از این دیوار میدوی به اون دیوار دستتو میزنی و باز تکرار میکنی ... و میگفتی 100 بار گفتم بدو بدو نکن ......... 100 بار گفتم بدو بدو نکن  ... حرفای منو میزدی الانم رو پام خوابیدی تو اتاق خوابیم ...بلد شدی صلوت بفرستی میگی اللهم صل علی محمد و عجل فروجوروت ...دستاتم مثل حالت دعا کردن میگیری امروز تو مترو یه عکس نقاشی دیدی گفتی اون چیه مامان ...عکس یه بچه که سرم به دستش بود و داشت شمع روشن میکرد ...برا سلامتیش... تبلیغ محک بود کمک به بچه های سرطانی ...گفتم مامان یه اقا پسره داره دعا میکنه حال...
7 آذر 1392

یه مطلب بی ربط

یه چیزی میگم جهت خنده ....... ربطی هم به النا نداره عیب نداره اگه خندیدین   من هر بار میومدم میگفتم اینجا نوشته فلان قد بازدید پس چرا اصلا نظر کسی نمیذاره ......نگو باید میرفتم تو نظرات باز میکردم ...اخه بلگفا که داشتم اونجا مینوشت  چندتا نظر خوانده نشده ولی اینجا نمینویسه ......وقتی اومدم تو نظرات دیدم خوب بازم چندتایی نظر داره کلی ذوقیدم ......... ...
7 آذر 1392
1